شعر نو های من
دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, :: 8:18 :: نويسنده : کوروش کبیر
در همسايگيه خانه يمان دختركي هست ... افسونگرو ، ويرانگرو .. خونخوار .. هر طعمه كه افتد به سره دام و طنابش ... مجنون شده ، مستش شده ، ديوانه و بيمار... ترفند ، هزاران به سرش داشته اما ... زاييده شده بهره شكار دل غمخوار ... يك روز گذشتم زسره كوچه دامش ... گفتم شكنم دام عدو در درو ديوار ... تا دست به دامش نزده زوود گذشتم ... يك نعره كشيد از سره قلبش كه تو انگار ... مستي كه از اين كوچه همينجور گذشتي .... دستي بكش از روي محبت به من اي يار!!!! گفتم برو اين دام به يك صيد دگر نه ... من صيده گلي ديگرم از واديه دلدار ... انگار كه در عمر خودش سنگ نديده ... افتاد به دنبال دلم ، از سره اقرار ... گفتا كه بنازم به نگاري كه توداري ... محكم بنمودست تو را در پي هر كار ... يك عاشقه دل خسته اگر مثله تو بودم ... كامل بكشم دست از اين طعمه و افكار... نظرات شما عزیزان:
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شعر نو های من و آدرس sherenohaieman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان |
|||
![]() |